روایت احساسی لاله اسکندری از یک خاطره قدیمی!

این بازیگر کپشنی دلی و احساسی برای این تصویر نوشت که نظر مخاطبان را جلب کرد.
او نوشت: این تصویر یه تکه از کودکی منه…تو خونه ی مادربزرگ که برای من امن ترین جای دنیا بود. جایی که صدای خنده بوی غذا های خونگی و عشق بی قید و شرط تو هواش موج میزدمن نوه دوردونه مادربزرگ بودم یه روز به دور از چشم بزرگ ترهابچه های فامیل تصمیم گرفتن هنر آرایشگری شون رو امتحان کنن—و من شدم مدل تمرینی شون! مو هایی که مدت هابرای بلند شدنش صبر کرده بودم تو چند دقیقه کوتاه و ناشیانه زده شدن…با دیدن خودم تو آیینه از گریه نفسم بند اومد هیچ کس نمی تونست آرومم کنه تا اینکه عمو حسین قهرمان اون روزهام با اون چترپارچه ای برگشت خونه. چتری که همیشه عاشقش بودم…با دیدنش یه هو همه چی عوض شد—اشکام شدن خنده و اون لحظه با دوربین عمو ثبت شد برای همیشه. اون خونه و آدم های دوستداشتنی اش دیگه نیستن اما یادشون تا همیشه با منه بعضی لحظه ها نه فراموش میشن نه تکرار….
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "روایت احساسی لاله اسکندری از یک خاطره قدیمی!" هستید؟ با کلیک بر روی فرهنگ و هنر، ممکن است در این موضوع، مطالب مرتبط دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "روایت احساسی لاله اسکندری از یک خاطره قدیمی!"، کلیک کنید.